شب های قدر و هشتمین دندون فسقلیم
شب قدر؛ شبی است که گفته شده عبادت در آن شب اگر
خالصانه باشد برابر است با بیش از سی هزار شب
ناله کن اى دل به عزاى على(ع) / گریه کن اى دیده براى على(ع)
پیش حسین و حسن و زیبنین(ع) / خون چکد از فرق هماى على . . .
در شب ۱۹ ماه مبارک رمضان، یکی از شب های احتمالی قدر،
امام علی (علیه السلام) در مسجد کوفه به دست ابن ملجم مرادی با شمشیری
زهر آلود ضربت خوردند و در بستر بیماری قرار گرفتند و در
شب ۲۳ ماه مبارک رمضان -یکی دیگر از شبهای احتمالی قدر- به شهادت رسیدند.
لذا یکی از اعمال شب ۱۹ ماه مبارک رمضان، گفتن صد مرتبه
«اللهم العن قتله امیرالمومنین» می باشد
آمدهام ای خوبترین، ای بهترین ، ای مهربانترین ، تا در میهمانی بندگانت
مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقه ی راهم کنی . . .
الهی العفو ، العفو ، العفو…
همون طور که در پست قبل برات تعریف کرده بودم ،
بعد از ظهر اومدیم شوشتر و تو تا منو دیدی شروع به
خندیدن کردی ولی اون روز حسابی عزیز جون اینا رو
زحمت داده بودی و اونا هم پارک و هم کنار آب بردنت
و وقتی خونه میومدی کلید ماشین رو میگرفتی و به
خاله نرگس میدادی و میگفتی : دردر یعنی بریم بیرون.
یه سری چیزهای جدید هم یاد گرفته بودی : وقتی
میگیم 2،1،تو میگی سه تازه خاله زهره بهت یاد داد
که خودت لیوان رو بگیری و پیش دهنت بزاری و آب بخوری
شب همون روز دیدم که کمی تب داری و با خاله نرگس رفتیم
داروخانه برات استامینوفن خریدم و بهت دادم خوردی
و احساس کردم شاید بخاطر دندون باشه شب
فردای اون روز، یعنی یکشنبه 92/5/6 که دیدم
بله هشتمین مروارید سفید نا نازت در سمت
چپ پایین دراومده که مبارکت باشه
اون شب ،شب 19 رمضان یعنی شب ضربت خوردن
امام علی (ع) بود و بعد از افطاری که دعوت بودیم
بابایی رفت در مغازه دایی محمد و یه سری کارا داشت
وقتی اومد گفت که حال نداره الان بریم اهواز بهمین خاطر
شب رو شوشتر موندیم و به احیای عمه مرضیه نرسیدیم
امروز 7/5/92همزمان با تولد 14 سالگی آجی نیلوفره
و بخاطر شهادت امام علی (ع) بعدا" براش جشن می گیرم
امشب شب 21 رمضانه و برا احیا خونه عمو حسین هستیم
شب ٢٣ هم طبق هر سال خودمون احیاداشتیم و
اون شب برا افطار همه خونه عمو حسین بودیم تو این چند
شب فقط از خدا می خواستم که شماهارو عاقبت بخیر کنه
و هیچ وقت ناراحتی و غصه ای نداشته باشید
وروجک مامان ، این روزا جای شب و روز رو جابه جا
کردی شبها تا ساعت ٦ صبح بیداری و روزا تا ساعت ٤ عصر
می خوابی آخه یکی نیست که به این بچه بگه تو چکارت
به بیدار موندنا
جمعه شب هم برا افطار خونه عمه مرضیه بودیم و
عزیز جون هم از شوشتر اومد و تو تا خاله نرگس
رو دیدی بهش گفتی در در در در
راستی از مغازه منصوره جون هم برات یه سری لباس
خریدم که عکساشو تو ادامه مطلب میزارم
روز شنبه هم برا افطار خونه هاجر خانم دعوتیم
حالا دیگه نوبت منه تا اونا رو دعوت کنم و تو این دعوتی
می خوام تولدت رو بگیرم
هر وقت تو اتاق نیلوفر میای تا چشت به دکور
اسباب بازی ها میوفته هی می گی
اووووونننننننننن اووووونننننننن یعنی بلندم کن
تا ماشین در بیارم
نق و نوق برا بابایی زیاد می کنی و ایراد میاری چون میدونی
هر چه بخوای زود بهت میده
مسخره بازی های زیادی در میاری مثلا" وقتی الکی
می خندی ادای خنده بابایی رو در میاری و قاه قاه
می خندی و یا صورت و دماغت رو چروک میکنی
و چشاتو می بندی و می خندی
یاد گرفتی وقتی می گمت بریم حموم میری و
پشت در حموم می مونی یا وقتی پی پی می کنی
و می خوام بشورمت و بهت میگم بریم دستشویی
پیش در دستشویی میری می ایستی
وقتی کفش یا جورابتو میبینی اونو میگری و میاری
و پاهاتو نشون می دی و میگی پا یعنی بپوشم و وقتی
می خوام بپوشمت پاهاتو بلند می کنی که تو اون بزاری
وقتی آجی نیلوفر تو اتاقشه و در رو بسته پشت در
می ایستی و در میزنی تا در رو باز کنه
شونه رو تا میبینی ،اونو بلند می کنی و موهاتو شونه
میکنی و می گی به به به به
(این کار رو حدود ٣ ماه پیش بابایی بهت یاد داد که بگی به به)
+ وقتی بهت بگیم تموم شد ، دستاتو به علامت تموم شدن بالا و
پائین می بری و بهم می سائی .
+ وقتی کسی دراز کشیده باشه میری روشکمش و بالاوپائین می
پری (مثل حالت اسی سواری )
+ یاد گرفتی وقتی بهت میگن چیکو چیکو ، ادای اسب سواری رو در
میاری و نیم خیز میشینی .
شعر دستا بالا رو یاد گرفتی و خودت میخونی دَ تا . . .
(به جای بالا موزیکشو میزنی ) ودستاتو میبری بالا
بای بای کردن رو هم یاد گرفتی ولی ب جای این که مچ دستتو به چپ و راست حرکت بدی ، بالا و پاوین میبری .
یاد گرفتی وقتی من میگم :میکشمت ،انگشت اشارتو تکون میدی یعنی می کشمت
آبمیوه با نی خوردنو توتعطیلات نوروز تو جشن عقد
خاله زهره یاد گرفتی
از فروردین ماه هم کم کم شروع به راه رفتن کردی
این چند مطلب اخیر رو که نوشتم ٣-٤ ماه گذشته یاد گرفتی ولی به دلایلی نتونستم برات بنویسم .
راستی این مورد رو هم یادم رفته بود برات بنویسم :
٥/٤/٩٢ برا ١ سال خونمون رو به دلایلی دادیم رهن و ما خودمون تو آپارتمان نشستیم همون پنجم که برا نظافت اومده بودیم تو هم با ما اومده بودی و حسابی شیطونی کردی و تو آبا می رفتی بعد عزیز جون گفت: بگیرمت و پق پق بزنمت و تو هم گفتی پق پق
کلا" حرفا رو از عزیز جون خوب و سریع یاد می گیری
حدود ١ ماه قبل از اینکه جابه جا کنیم عزیز جون اینا خونمون بودن و یه دفعه مرغ رفت تو پاش و ترسید و به مرغ گفت : درد و تو این کلمه رو با یکبار گفتن یاد گرفتی و تکرار کردی و بعد از اون وقتی آجی نیلوفر یا خاله نرگس بات دعوا می کنن و تو عصبانی می شی به اونا می گی درد
جای آسانسور رو بلدی و وقتی در اتاق باز میشه که بریم بیرون زود میری پیش در آسانسور میایستی تا در باز بشه و زود داخل میشی
امروز ١٣/٥/٩٢ کلمه نه رو یاد گرفتی
دیشب هم یاد گرفتی که وقتی بهت میگم محمد منصور چی می گه : دماغت رو چروک می کنی و چشماتو محکو فشار میدی و با ادای خنده می گی ققققققققققققققه
ادامه مطلب منتظرتونه
این لباسای نازو از مغازه منصوره جون برات خریدم
مبارکت باشن فندقم
روزی لباس دامادیت ایشالاه
از پشت هر لباسی که خوشم بیاد عکسشو برات میزارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی