جشن تولد 1 سالگی با کیک باب اسفنجی
محمد منصور جونم تولد 1 سالگیت مبارک
محمد منصور جون نفس مامان روز جمعه صبح در ساعت 9:40 صبح و در تاریخ
91.4.23 مصادف با
July 13, 2012 میلادی
و 13 شعبان 1323 قمری
که اون سال سال نهنگ نام گذاری شده بود
یه فرشته زمینی و دومین ثمره عشق من و باباش شد
و نماد ماه تیرماه
وای وای بدو شمع هارو فوت کن
تا 100 سال زنده شی
فرشته! سالروز زمینی شدنت مبارک
محمد منصور جانم،
اومدی تا زیباترین لحظات زندگی ما رو رقم بزنی،
اومدی تا کامل کننده خوشبختی ما باشی،
اومدی تابهمون ثابت کنی که خداخیلی دوستمون داره،
اومدی تا اوج قدرت خدای مهربون رو به مانشون بدی و چهره زیبای خدا رو برای ما ترسیم کنی.
اومدی تا ما شاهد بزرگ شدنت باشیم.
اومدی تا لحظه های زیبای بسیار خلق کنی،
اومدی تا برای بار دوم طعم فوق العاده پدر ومادر بودن رو بچشیم.
عزیزتر از جانم این وبلاگ رو می نویسم برای ثبت لحظه هایی که ممکنه
فراموش بشن و یادآوری لحظه های شیرینی که برایمون ساختی.
سپاس بیکران نثار پروردگار مهربان برای بهترین هدیه ایی که به ما داده.
تو یه روز تابستونی ،
پر از عشـ 3>ـق ،
با خنــ :)ـــده ،
با یه گــ :(ـریهساده،
با مهــ :/ـربونی ،
با خـواست خدا ،
به دنیا بله گفتی ،
قلبها رو پر از عشق و رو لبها رو پر از خنده کردی .
گلکم ،اولین سالگرد زمینی شدنت مبارک ... 3>
روز جمعه92.5.25 همزمان با تولد 1 سال و یک ماهگیت ، عزیز جون کلی مهمان دعوت کردن بودازجمله :
عمو حسین ، عمه مرضیه ، عمه کوکب ، عمه نسرین ، عمه مهین ، عمو سعید ، عمو علیرضا ، خاله منصوره و خاله معصومه .
من هم یک دفعه تصمیم گرفتم تولد 1 سالگیتو بگیرم . و وقتی با شوهری در میون گذاشتم اونم موافقت کرد .
منو خاله نرگس هم با هم رفتیم و یک کیک خوجل خریدیم و چون اون روز جمعه بود و همه جا تعطیل بودنتونستیم وسایل تزئینی بخریم .
اون روز وقتی مهمانها اومدن واست کلی کادوی خوجل خوجل آوردن که بعدا واست توی ادامه مطلب میذارم .
شب قبل از تولدت که جمعه بود ؛ تورو بردیم پارک داریون و کلی هم تاب بازی کردی و سوار ماشین کنترلی شدی .
هر چند که ماشین بچگی های اجی نیلوفر هست که واسه تو مونده ولی چون اون جیپ خیلی بزرگیه نمی تونی بشینی توش ولی ایشالا بزرگ تر که شدی اونو واست در میارم .
راستی میخواستیم سوار اسب بکنیمت ولی تو می ترسیدی .
اسب اولین حیوونی بود که ازش هراس داشتی .
جمعه ی هفته ی بعدش که 92.6.1 مصادف با تولد بابایی بود ؛
همه ی کسایی که توی مهمانی هفته ی قبل بودن به خونه ی ما
بودن که اونشب چون هوا خوب بود شام رو تو پارک خوردیم و تو کلی
بازی کردی .
کادوهایی که گیرت اومد :)
عزیز جون : یک موتور 4 چرخه
خاله زهره : ماشین زمین شوی اسباب بازی
آجی نیلوفر : گردن بند و پلاک فروَهَر
عمه کوکب : دمپائی بن 10
عمه نسرین : بلوز شورت و شلوار بند دار لی
عمه مهین : یک جفت کفش
عمه مرضیه : 10 هزارتومان
زن عمو اشرف : 10 هزار تومان
عمو سعید : 10 هزار تومان
سحر خانم : 5 هزار تومان
خاله منصوره : 5 هزار تومان
خاله معصومه : 5 هزار تومان
عمو علیرضا : 10 هزار تومان
هاجر خانم : 10 هزار تومان
+ امروز 92.6.6 یاد گرفتی کلاغ پر بازی کنی .
وقتی بهت میگم کلاغ ؛ اولش میگفتی : دَََر
ولی چند بار باهات تمرین کردم و حالا یاد گرفتی بگی : پـــــــَر
+ وقتی که سوار تابت میشی میگی : تاب تاب عتاااا
( تاب تاب عباسی خودت )
و یا به محض دیدن تاب انگشت اشارتو به سوی تاب می گیری
و می گی تاب تاب
نیلوفــــــــــــــر :
چند روزه حسابی داری رو مخم دراز نشست کار میکنی ؛
تازگیا واسه ی اینکه لج منو در بیاری میری رو تختم و به تاج
بالاش میکوبی تا بشکونیش .
همین الان هم تاجشو محکم کوبوندی و وقتی میخواستم که بگیرمت
فرار کردی و شروع کردی به خندیدن .
وقتی هم که بهت میگم بوسم کن اول صدای بوسیدن در میاری بعد
محکم لپمو گاز میگیری .
صدای اذان رو هم میشتناسی و باشنیدن صداش دستتو روی
گوشت میذاری و میگی : اَ اَ اَ
و وقتی چشت به مهر میخوره ، برش میداری و اونو می بوسی .
از روز جمعه تاریخ 92/6/8 عزیزجون سجده کردنو یادت داد و وقتی مهرو نشونت میدیم و میگیم سجده کن سرتو رو مهر میذاری .
وقتی هم بهت میگم : لیلی لیلی حوضیلکی؛ انگشتتو تو دستم
دور میدی و میگی :
دَفــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی هم بهت میگم مم منصور بریم لالا ؛
میری روی تشکت دراز میکشی و چشاتو محکم میبندی
وقتی خودتو کثیف میکنی و میگم بریم بشورمت ، میری دم دستشوئی می ایستی و وقتی می خوام بشورمت با انگشت اشاره به صابون خودت می کنی یعنی با صابون بشورم.
گوجه فرنگی رو خیلی دوسداری و وقتی گوجه فرنگی میبینی
میگی : دوجه
هندونه رو خیلی دوس داری
( هزار ساله عمرت باشه مثله بابا بزرگت یا همون بابا ی بابایی )
تا چشت به هندونه میوفته هی میگی ده ده ده ده
نمی دونم وقتی تابستون تموم شد و دیگه هندونه فصلش رفت میخوای چی بخوری ؟؟؟
یکی دیگه از میوه هایی ک خیلی دوس داری و از خوردنش سیر
نمیشی : موزه
جمعه92/6/8 ک شوشتر رفتیم واسه عزیز جون اینا موز خریدیم از
سر راه بردیم و تا شوشتـــــــر حدود نصفشونو خوردی وقتی
هم رسیدی خاله نرگس دم و دقیقه واست یکی باز
می کرد و می داد
دستت .
و آخرین میوه ای که تا الان بازم دوس داری : انگور
و وقتی بهت میدم تا آخرین دونش اونو می خوری
عزیز مامان شاید وقتی این خاطراتو می خونی از خودت بپرسی که چرا
تو تمام این خاطرات اسمی از مامان بزرگ ( مامان بابایی ) و عمو ها و عمه های
اصلیت نیست ؟
چون نامهربونی هاشون زیاد بوده و هیچ محبتی به شما نشون ندادن .
شاید در آینده از نامهربونی هاشون چه اونوقت که من تورو باردار بودم
و چه بعد از تولد تو واست بنویسم و اون موقع میفهمی که چرا هیچ
اسمی از اونا برده نشده .
امروز 92.6.11 چون چند روزی بود که کمرم به شدت درد می کرد رفتم بیمارستان تا ویزیت بشم .
تو هم باما بودی و وقتی وارد بیمارستان شدیم تو شروع کردی به سروصدا کردن و چون بیمارستان زیاد شلوغ نبود صدات عین اکو می پیچید واسه همین تو هم خوشت میومد و بلندتر داد می زدی و هر کسی از کنارمون رد میشد چپ چپ نگامون می کرد ولی هر کاری می کردیم ساکت نمی شدی و انگار می خواستی تمام انرژیتو خالی کنی و حسابی ابرومونو بردی .
وقتی خواستیم از بیمارستان بریم خونه دیدم که تو مچ مچ میکنی
( لباتو با فشار جمع می کردی و ول می کردی)
بعد نگاه که کردم دیدم یه گربه کنارمون ایستاده و تو صدا
در میووردی که گربهه بیاد پیشت.
( اینو وقتی یاد گرفتی که ما می خواستیم به مرغا دونه
بدیم و اینکارو میکردیم که بیان سمتمون )
چند وقته هر وقت شیر بخوای میای پیشموبا دهننت صدا های من دراوردی در میاری و میگی :
پوووووووووووووووپووووووووووووووووو
دوستان بعدا عکسهای کادوهشو توی ادامه میذارم .
اینم از کیک تولدت با تم باب اسفنجی
شب قبل از تولدت سوار ماشین شدی و حسابی کیف کردی
خوش بگذره گلم
بعد از ماشین سواری سوار اسب شدی ولی از اون ترسیدی و فوری پیاده شدی
بعد از پارک رفتیم باغ شا و تو تا آبو دیدی مثل آب ندیده ها پریدی تو آب
حسابی خودتو خیس کردی
عزیزم تولدت مبارک
برا تولدت دس دسی کن
تولد تولد تولدم مبارک
موقعی که می خواستی پیش کیک بایستی ، یهو چنگ زدی تو کیکت
گوشه سمت چپ بالا
من یهو بهت گفتم چیکار می کنی و چون فهمیدی کار اشتباهی کردی شروع به گریه کردی
بعد از اون شروع به خوردن خامه رو دستت کردی
ای شکموی مامان
به چه کلاه نازی داری
فورا" می خوای کلاهو از تو سرت در بیاری
پیش کیک که نشستی تا عکس بگیری دستاتو گرفتن تا دوباره تو کیک نزنی
ولم کنید می خوام کیک بخورم
همه شعر تولد می خوندنو دست میزدن و تو هم شروع به دست زدن کردی
الهی فدات بشم کجا رو نگاه می کنی
بیا عزیزم شمعتو فوت کن
اینم از عکس دست جمعی که تو خسته بودی و گریه می کردی
خلاصه با کلی مکافات تا ساکتت کردیم
روز تولدته ،بد اخلاقی نکن جیگر
اه اه اه مواظب باش کیکمو خراب نکنی
آقا مهدی هم بیاد بچه گیهاش افتاده
آقا مهدی تولدت مبارک
برام دست بزنید
منو دایی محمد (شوهر خاله جونم)
من آجی نیلوفر و مهسا جونم
اینم بابا امیر حسین
خوابم میاد دیگه بسه عکس بگیرم
به به اینم از هدیه هام
اینم از میوه هایی که عزیز جونم زحمتشونو کشیده
دستت درد نکنه عزیز جونم
حالا نوبت کادو هاست
عزیزم برگ سبزیست تحفه ی درویش
از طرف عزیز جون
از طرف خاله جون نرگس
از طرف خاله جون زهره
عمه ناهید مامانیم
عمه مهین
عمه نسرین
بازم عمه نسرین
آجی نیلوفر
این تاب هم که توش نشستم از طرف بابایی و مادر خانمی
عمه کوکب