جشن دندونی
یه سلام عاشقونه
به پسری گلم که فعلا 12 تا دندون داره .
چون دندون های آسیاب به نظرم سخت ترین دندون ها
بوده تصمیم گرفتم وقتی که دراومدن
انار دونه دونه
بچه ای دارم دردونه
قشنگ و مهربونه
انار دونه دونه
سه چهار روزه که بچم
گرفتار دندونه
انار دونه دونه
توی دهان بچم
یه گل زده جوونه
گل نگو مرواریده
مثه طلای سفیده
دیشب پنج شنبه 92.07.11 کلی مهمون دعوت کردیم و چون
تو خونه جا نداشتیم رفتیم پارک همیشگی که همه ی فامیلا
اونجا جمع می شدیم برات جشن دندونی گرفتم .
منصـور داره یه دندون
قـند میخوره از قندون
فرشـــــته ای مهربون
آورده براش یه دنـدون
آش بخـوری نوش جون
آش دنـدون منصور جون
اسامی دعوت شدگان :
خودمون
عزیز جون اینا
خاله زهره و شوهریش
عمو حسین و خونوادش
عمو بهروز و خونوادش
آقا مهدی و همسریش
عمو سعید و یارانش
سحر خانم و شوهریش
عمو علیرضا و یارانش
عمو علیرضا 2 و اهل بیتش
آقا محمد و اهل بیتش
خاله معصومه و شوهری و بچه هاش
هانیه خانمی
عمه کوکب ( تشزیف نیووردن )
خاله زینب مامی امیر مهدی چوچولو ( تشریف فرما نشدن )
تعداد حاضرین جمعا : 44 نفــــــــــــــر
روز چارشنبه شب رفتیم و کیکت رو سفارش دادیم ولی
وقتی اونو تحویل گرفتیم اون طرحی که می خواستیم
نشد ولی بازم قشنگ بود
پنج شنبه صبح زن عمو اشرف زنگ زد و گفت بیا تا باهم آش رو
درست کنیم و بقیه ی کار هارو انجام بدیم .
دیگه نزدیک های ظهر بود که رفتم خونه زن عمو اشرف تا آشو اونجا بپزم .
حدود ساعت 10 همه تو پارک جمع شدیم و برات جشن گرفتیم .
مبارک مبارک جشن دندونات مبارک
سلام سلام صد تا سلام
من اومدم با دنــــــــــدونام
مــــــــــیخوام نشونتون بدم
صاحـــــــــــب مروارید شدم
یواش یواش و بیصـــــــــــــدا
شدم جز کــــــــــــــباب خورا
شرح حال دندون های آسیاب :
روز 18 شهریور 92 بود که به سمت مشهـد حرکت کردیم . روز 19 بود
که متوجه شدم دندون آسیاب سمت راست بالات داره در میاد
خلاصه تا روز 22 که دوباره نگاه کردم دیدم که هر سه دندون
آسیابت بیرون زده .بله ماشالاه تو این 3 روز هر سه دندون آسیابت
بیرون اومده بودن و آخرین دندون ، دندون سمت چپ پایین
بود (مبارک باشه) روزی دندون 100 سالگیت ایشالاه
هدایا:
عزیز جون : خونه بازی
عمو حسین : ماشین آتش نشانی
عمو بهروز : سوپ خوری
خاله منصوره : مکی موز طبل زن
عمو علی رضا : جا دستمالی به شکل خمیر دندون
عمو علیرضا 2 : لیوان
سحر خانم : تی شرت
خاله زهره : ده هزار تومان
عمو سعید : ده هزار تومان
هاجر خانم : عروسک خرسی و بطری آب
بابایی و مامانی :ماشین بزرگ
هانیه خانم : چرخ دستی
ادامه مطلب منتظر نگاه سبزتان می باشد
به به عجب کیک خوشمزه ای
این کیکارو که میبینی:
روزی که رفته بودیم کیکتو سفارش بدیم تو شکمو تا چشت به اینا افتاد شروع کردی به
گفتن کلمه ده و بابایی برات خرید
خونه عمو حسین بعد از پختن آش
داداش علی و منصور خان
تیریپمونو حال کن
اینم از کیکت مبارکت باشه
اول قرار بود که فقط شکل آدمکه باشه ولی وقتی تحویل گرفتیم
دیدیم که اطراف پاهاش هم کیک زده
قابلمه پر از آش
اینم ازآشایی که برا مهمونا گرفتیم
به عجب نوشابه ای
اینم از ساندویچ های سوسیس هندی
اون شب خیلی اذیت کردی و مرتب گریه می کردی و نمی خواستی پیش کیک بشینی و عکس بگیری
اینم از جمع بچه ها
نمیدونم چرا از کیکت می ترسیدی
چون نزاشتی ازت عکس بگیریم به همین خاطر خاله نرگس وآجی نیلوفر باهم کیکتو بریدن
امان از غذا خوردن خودت که حسابی لباساتو کثیف کردی
کامیونی پر از کادو
از طرف هانیه جون
از طرف عزیز جون
هر کدوم از خودشون شعر نوشتن که زیر کادوهاشون می نویسم
از طرف عمو حسین
محمد منصور بی دندون ...........دندون .....دندون.........د .....د....د....دندون......اینجا گودبای پارتیه دندونه .........دندون ..... د....د... دندون ....دندونات مبارک
و اینم نقاشی دندونات که عمو حسین کشید
سحر خانم
محمد منصور جشن دندانهای جدید مبارک از طرف امیر حسین
من و بابایی
خاله منصوره
محمد منصور جان بی دندون ، حالا شدی با دندون
قند نخوری دندوناتو موش بخوره
از طرف آجی نیلوفر
کفشون خیلی قشنگ بود و دلم نیومد که عکس نگیرم
هاجر خانم
محمد منصور بی دندون
رفته قند بخوره افتاد تو قندون از طرف دانیال و دینا جون
عمه مهین
محمد منصور عزیزم دندوناتو موش نخوره دندونات مبارک از طرف ابوالفضل
عمه مرضیه
محمد منصور جان الهی صد ساله شی از طرف مریم و منا
عمو بهروز
محمد منصور جان تولد دندونات مبارک از طرف مهسا
خاله زهره
عمو سعید
محمد منصور جشن دندانهای جدید مبارک از طرف صدف
این شیرینی های خوشمزه رو بابایی برا روز تولدم خرید
جیگر چی می خوری ؟؟؟؟//
موز می خورم
اینم از تولد دوستت ،امیر حسین جونکه یک هفته قبل از جشن دندئنت بود
من رو پا آجی مهسا نشستم دستمو تو کیک زدم و می خوام بخورمش
عزیزم ببین چقدر آزوم نشستی ولی برا جشن دندونیت گریه می کردی
تولد تولد تولدت مبارک
فردای جشنم خونه عمو حسین بودیم و آجی فاطمه حمومم کرد
اینجا هم همه با هم رفتیم رستوران باغ معین
اونم دایی محسن که داره هلمون میده
آجی مهسا سفت بگیرم نیوفتم
تا چشت به آب افتاد می خواستی بری تو آب
اونجا چند تا اردک بود و من چون حیونا رو دوس دارم دویدم دنبالشون
بایستین کارتون ندارم فقط می خوام بهتون غذا بدم
عزیزم تا ماشین اصلاحو دیدی اونو بردی تو سرت و یادت بود که با این موهاتو کوتاه کردیم
من آماده شدم که برم عروسی نوه ی عموی عزیز جون شما هم بفرمایید
من چون شیرینی زیاد دوس دارو خاله زهره جون برام از مشهد آورد