دل نوشته های مادری و بازم خبرهای این ماه
بازم یه سلام عشقولانه به باقلوای خودم
پسرکم ،محمد منصور جان ،مینویسم برایت چون میدونم
میرسه روزی که دلنوشته های مادرتو بخونی و بتونی
این عشقی که به تو دارم رو بهتر لمس کنی و بدونی
که مادرت فقط و فقط به عشق تو و برای تو مینویسه ،
پسرم ، عزیزم ، روحم ، جانم ، نفسم و زندگیم .
امیدوارم که بتوانم حس شیرین بودنت رو ماندگار تر کنم
محمد منصور جان ، اینو بدون که مادرت برای تو و آجی نیلوفر
جان می دهد و تمام باور و هدفم
خوشبختی و سعادت برای شماست
مینویسم تا در آینده بدانی که چقدر دوستتان دارم و دیوانه وار می پرستمتان
عزیز مامان همون طور که قبلا" و در پست قبلی گفته بودم :
از روز سه دشنبه رفتیم شوشتر تا خاله زهره جان
حلقه و سرویس طلاشو بخره و همون شب دوباره
برگشتیم اهواز تا آجی نیلوفر چهارشنبه بره مدرسه
و بعد از اون دوباره رفتیم شوشتر .
پنج شنبه شب جشن نامزدی خاله جون بود و
روز جمعه هم عقد کردن (مبارکشون باشه)
و قرار شد تو تعطیلات نوروز هم جشن عقدشون رو بگیرن
تو از صدای خیلی بلند بدت میاد و میترسی و
وقتی سی دی روشن بود و صداش زیاد بود گریه
می کردی و تو بغلم می چسبیدی و پیش هیچ کس نمی رفتی
تو مراسم عقد خاله زهره مرضیه (دختر عمو محمود)
هم بهت یه سری لباس هدیه داد (دستش درد نکنه )
در تاریخ 5/12/91 روز شنبه همزمان با نامزدی
خاله زهره بالاخره اولین مروارید سفیدت بیرون زد
و بعد 2روزیعنی روز دوشنبه دومین مروارید زیبات نمایان شد .
همون طور که تو 5 ماهگیت گفته بودم دندونات در اومدن
ولی چون من به حرف بزرگترها گوش ندادم و گفتم
که اینا خرافاته و به همه گفتم که دندون داری
در میاری ،دندونات پس زدن و همون اندازه
موندن و دیگه در نیومدن تا الان(مبارکت باشه)
دوشنبه نیمه شب بود که با زدن روی کمرم از خواب
بیدار شدم و دیدم که برا اولین بار از خواب بیدار
شده بودی و نشسته ای و با دست به من میزدی
تا بیدار شوم و تو را شیر بدم و از اون روز تا الان
از روز پنج شنبه 10/12/91 چهار دستو پا رفتن رو
یاد گرفته ای و تو که قبلا" مثل چرخ و فلک دور خودت
دور می خوردی و یکم سینه خیز جلو میرفتی ،
الان خیلی راحت و ماشالاه خیلی تند جلو میری
و دیگه هر چی بخوای به سمتش میری و بهم میریزی و
دیگه خودت بلند میشی و میشینی
الان حدود 3 هفته ای است که کلمه بابا رو
پشت سر هم تکرار می کنی .تو 2 یا 3 ماهگی
کلمه بابا و مامان رو فقط 1 بار تکرار کردی
ولی الان دیگه پشت سر هم تکرار می کنی
از دیروز12/12/91 وقتی می خوای کسی نگات کنه
می گی: کخخخخخخخ که اونو بترسونی
قربون اون شیرین زبونیت برم
تازه هم یاد گرفتی وقتی میخوای بخندی چشاتو
سفت میبندی و دماغتو چروک می کنی و سرتو به سوی
بالا و به عقب میبری
کلمه یَ یَ یَ یَ رو هم یاد گرفتی
از دو هفته پیش هم به هر چی میرسی دستت رو
می گیری و بلند می شی و شروع به راه رفتن می کنی
تو این یک ماهی هم که گذشت و من فرصت به نوشتن
نکردم هم آبادان رفتی ، هم بندر دیلم و گناوه
و هم 2 تا تولد رفتی که تو ادامه مطلب عکساتو
میزارم و رو همونا توضیح میدم.
٢٣/١١/٩١ هم رفتیم بهداشت و خانم بهداشت یار وزنت رو اندازه گرفت و
وزن :9850 گرم بودی
برای دست زدن هم یاد گرفتی وقتی بهت میگم دس دسی ،تو
دست من میزنی
عکس های ادامه مطلب رو از دست ندین
اینجا داری شعر حسنی رو نگاه میکنی
این جوجه اردک رو خیلی دوست داری
الهی قربون اون دست توچولوت بشم
این مبلا رو تازه خریده بودیم
تولد علی آقا
اگه دستاتو نمی گرفتیم تمام کیک رو خراب می کردی
فدات بشم که دوس داری سر پا بایستی
داداش علی تولدت مبارک
اینم یه عکس دسته جمعی(من و داداش علی-دینا خانم- آقا ابوالفضل)
خوابهای خوب ببینی گل پسرم
تولد دینا جون
بازم شکموی مامان در حال خوردنه
اینم از دوستای آموزشگات (محمد رضا- محمد معین- ایناس و محمد منصور)
عزیز مامان ،رورووکت رو خیلی دوس داری و هر کی بش دس بزنه ،رو دستش میزنی و
دست اونو به عقب هل می دی و نمیزاری که کسی دست بزنه
اینجا در حال زدن محمد معین بودی و نمیزاشتی دست به رورووکت بزنه
بندر دیلم ،شب زیر چادر
فدای اون چشات برم که نور داره اذیتشون می کنه -(گناوه)
این کش مو رو آجی نیلوفر برات خرید و به موهات بست
قربونت اون خندت برم
پارک گناوه
پارک امیدیه
اینم چیزهایی که از اونجا برات خریدم
این پستونک توش کش مو است
اینم از کاردستی پشه های دیلم
قربون اون خنده نانازت برم
پسملم تو ماشینش نشسته
تولد - تولد - تولد 7 ماهگی منصور جون مبارک
بازم شکمو خرابکاری کردی
نوش جانت
حدود نیم ساعت با بند جعبه شیرینی بازی کردی
از چهار دست و پا رفتن به نشستن
چهار دست و پا رفتن
رفتیم خونه عمه مرضیه و از مغازه منصوره خانم خرید کردیم
اینم لباسهایی که برات خریدم
آماده شدی که بریم نامزدی خاله زهره
در حال بازی با کفشات
خاله جان مبارکت باشه چه دست گل قشنگی برات آوردن
اینم شیرینی نامزدی خاله جون خودمه
امروز هم روز پنج شنبه١٠/١٢/٩١ ،جشن نامزدی خاله جونم
اینم از دومین گل نامزدی خاله جونم
آماده ای که زود گل رو خراب کنی
من و دایی محمد ، شوهر خاله جون خودم
مبارک باشه دایی جون
باجناق ها در کنار هم