نفس مامان محمد منصورنفس مامان محمد منصور، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

تقدیم به دومین ستاره درخشان زندگی ما

ششمین ماه بارداری

1391/3/8 21:02
2,335 بازدید
اشتراک گذاری

Hello 
Hi Glitter Graphics and Scraps for Orkut, Myspace, Hi5

در تاریخ ٢٧/١/٩١ بازهم نوبت دکتر داشتم، اول خانم دکتر فشارمو

گرفتشکلکهای جالب و متنوع آروین و بعد منو وزن کرد و گفت: تو بجای اینکه وزن

اضافه کنی داری مرتب کم میکنی این دفعه ٣ کیلو وزنت کم شده و

 باز برام سونو نوشت و گفت اول سونو رو انجام بده اگر

جنین مشکلی نداشت برات آزمایش می نویسم تا ببینم

خودت سالمی یا نه؟

وقتی حرفای خانم دکتر رو شنیدم ترسیدم که یه دفعه خدایی نکرده

 برا تو گلم مشکلی پیش نیومده باشه.

فردا صبحش یعنی ٢٨ ام من و بابایی رفتیم سونو و بعد از یک ساعت

 نوبتم شد. بعد از سونو آقای دکتر گفت:

که جنین هیچ مشکلی نداره و خدا رو شکر وزنش خوبه و تقریبا ٨٠٠

گرم و سن تقریبیشم ٢٥ هفته و ١ روزه.

ولی آقای دکتر یه چیز دیگه هم گفت که تعجب کردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آقای دکتر گفت: بچه پسره............

من با تعجب گفتم ولی سونو قبلی گفته که دختره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آقای دکتر گفت: سونوی قبلی اشتباه کرده بچه پسره من دارم

می بینم که پسره.....

 

وقتی که از اتاق بیرون اومدم بابایی با نگرانی پرسید که چی شد؟

 ولی من گفتم خیالت راحت همه چیز خوبه و بچه پسره و جریان

 رو براش گفتم.                    animated gifs of babies- baby in flower

عصر اون روز سونو رو پیش خانم دکتر بردم و گفت خدا رو شکر همه

 چیز خوبه ولی یه مشکلی هست اونم اینکه هنوز جفت بالا نرفته و

 این هم برا تو و هم برا جنین خطرناکه و موقع زایمان مشکل پیش

 میاد، خلاصه اینکه خانم دکتر خیلی منو ترسوند و دوباره برام سونو

 نوشت.   

وقتی از اتاق بیرون اومدم بابایی متوجه ناراحتی من شد و وقتی ماجرا

 رو فهمید اون بنده خدا هم کلی ناراحت شد.

دوباره فردای اون روز یعنی بیست و نهم من به یه مرکز سونوی دیگه

 رفتم و اونجا به من گفتن که اصلا ناراحت نباش و اون چیزی که خانم

 دکتر به تو گفته نیست و ایشالا تا ماه های آخر جفت بالا میره، تو این

 سونو هم وزن جنین رو ٨٠٠ گرم ، جنسیت پسر و تاریخ زایمان رو

 ١٢/٥/٩١ زده بودند.

Baby glitter plaatjes

بابایی هم با شنیدن این حرفا خوشحال شد و لی گفت که باید پیش

 چند تا دکتر دیگه بری تا مطمئن شیم که هیچ مشکلی وجود نداره.

من هیچ کدوم از این مشکلات رو برا عزیزجون نگفتم تا نگران نشه،

 ولی انگارخودش یه چیزایی می دونست و هر بار که

 تماس می گرفت شکلک های شباهنگ

حال تو رو می پرسید و می گفت راستشو  بگو دکتر چی

 بهت گفته؟

چند روز بعد که خودشون اومدن اهواز و من مطمئن شده بودم دکتر

 بی جهت منو ترسونده ماجرا رو براش تعریف کردم و تو این چند روزی

 که اهواز بودن همراه عزیزجون پیش چند تا دکتر خوب رفتیم و

 همشون می گفتن که ایشالا هیچ مشکلی پیش نمیاد.

همون جا بود که من برا دومین بار برا تو نذرهای زیادی کردم. زن عمو

 اشرف هم وقتی ماجرا رو فهمید خیلی ناراحت شد و نذر کرد تو ایام

 فاطمیه نماز امام زمان رو تو روضه شون برا سلامتی ما دو تا بخونه.  

به غیر از عزیز جون و زن عمو اشرف الان زینب دختر عمه ام اولین

 کسی هست که با خوندن این مطالب متوجه میشه که تو یه گل پسرررررررررررررری.

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان امیر مهدی
8 خرداد 91 2:36
عزیزم من نیازی به مطلب نداشتم خودم که میدونستم


بله تو تنها کسی بودی که روی حرفت موندی