نیم سالگی پشمکم
سلام باقلوای مامانی
بالاخره نیم ساله شدی و الهی که ١٢٠ سال
عمر با برکت و با عزت داشته باشی
روز یکشنبه ٢٤/١٠/٩١ وقتی از خواب بیدار شدیم
من و بابایی تو رو بردیم بهداشت
خانم بهداشت هم وزنت و هم قدت رو اندازه گرفت
وزن :٩٤٥٠ گرم
قد : ٦٧ سانت
دور سر :٤٣.٥ سانت
گفت همه چیز ماشالاه خوبه،بعد از ما پرسید که
تا حالا کمک غذا هم بهش دادین و من از ترس اینکه بام
دعوا نکنه گفتم نه ولی بابایی می خواست
بگه آره که من نذاشتم
خانم بهداشت گفت که از حالا فرنی آبکی براش درست کن
و بش بده ومن تو دلم گفتم تو که خبر نداری این پسر فرنی
دوس نداره و الان ٤ ماهی است که داره همه چیز می خوره
مثل : ماکارونی - برنج- ماهی- میگو نرم شده -
گوشت قرمز و مرغ و غیره .....
بعد تو رو بردیم پیش خانم دکتر و واکسن های ٦ ماهگیت رو
زد تو کلی گریه کردی و من که ناراحت شده
بودم تو رو تو بغل می گرفتم و می بوسیدم و خانم دکتر گفت
از الان این دختر رواینقدر لوسش نکن و
بزار گریه کنه بعد بابایی به اون گفت که این پسره نه دختر . عزیزم نمی دونم
چرا هر کی تو رو میبینه فکر میکنه تو دختری
موقع واکسن زدن چون تو بغل بابایی بودی فکر می کردی
که کار بابایی بوده و با اون قهر بودی و
تا ١ ساعت پیشش نمیرفتی
امروز دوشنبه هم تولد ٦ ماهگیت رو تو آموزشگاه
با چند تا از دوستام جشن گرفتیم
بقیه عکسام تو ادامه مطلبن
ششمین ماهگردت مبارک باشه
زیر درخت نارنگی
قبل از رفتن به بهداشت
می خواستی نارنگی بچینی
زیر درخت نخل
گناه داره اون گل رو نچین
بعد از عکس اونو خراب کردی
منم از این میوه بالنگ دلم می خواد
به به عجب نارنج هایی