نذرهایی برای سلامتی تو
روز ٢٧ دی ماه که آخرای ماه صفر بود وقتی از خواب بیدار شدم
دیدم که حالم خوب نیست.
من و بابایی رفتیم بیمارستان، وقتی دکتر منو دید
گفت: که باید سریعا برم سونو تا ببینه وضعیت جنین چطوره! ما
خیلی ترسیده بودیم و از خدا می خواستیم که برا تو مشکلی پیش
نیومده باشه، چون سونویه بیمارستان مشکل داشت ما سونوی
بیرون رفتیم و منتظر موندم تا نوبتم بشه ، تو این مدت فقط من مرتب آیة الکرسی می خوندم و برا سلامتی تو
دعا میکرم
بعد از اینکه سونو رو انجام دادم دکتر گفت
که وضعیت جنین
خوبه ولی جفت پایینه و سن جنین
١1هفته و ٥ روزه و باید
سونو رو پیش دکتر خودت ببری و نشون بدی،پس دوباره به
سمت بیمارستان حرکت کردیم ولی مطمئن بودم که تو سالمی
چون تکون خوردنتو احساس میکردم، وقتی
اونجا رسیدیم خانم دکتر حرفایه دکتر قبلی رو تائید کرد و گفت:
جفت پایینه و باید استراحت کنی تا هرچه زودتر بالا بره.
تو راه که برمی گشتیم خونه بابایی گفت که دیگه نباید
سرکار بری باید تو خونه بمونی و استراحت کنی منم پذیرفتم که
دیگه تو خونه بمونم .
همون موقع نذرهای زیادی کردم و تا الانم خیلیاشونو انجام دادم.
من این مشکلو به عزیزجون نگفتم چون میدونستم ناراحت
و نگران میشه. بعد از یک هفته که رفتیم شوشتر، خونه عمه ام
(عمه کوکب) روضه داشتن و منم نذر کرده بودم تا
اونجا سفره امام حسن پهن کنم. عزیزجون پرسید که این سفره
رو براچی نذر کردی؟
و من ماجرا رو براش تعریف کردم و کلی ناراحت شد و گفت چرا
همون موقع ماجرا رو برام نگفتی؟ من گفتم تو شوشتری و من
اهواز چرا باید تو رو ناراحت میکردم؟
همون موقع عزیزجووون برا سلامتی تو ١٥تا ختم قرآن نذر کرد و
تا الان که دارم اینها رو مینویسم ٥تا رو ختم کرده و داره ششمی رو میخونه.