اولین عید نوروز نی نی گل
امسال خونه تکونی به عهده عزیز جون خاله اینا- بابایی و آجی نیلوفر بود
وای حسابی خسته شدن ولی خونه رو مثل یه دسته گل تمیز کردن
دستشون درد نکنه ایشالاه بتونم تلافی کنم
هر کدوم یه کاری رو به عهده گرفته بودن مثلا" بابایی قالی ها رو شست
بقیه هم تمیز کردن و دکوراسیون خونه رو عوض کردن و عزیز جون
هم پرده ها رو دوخت
من و آجی نیلوفر قبل از تحویل سال سفره هفت سین انداختیم و همه مون
دور سفر نشستیم تا سال تحویل بشه.
امسالم مثل سال های قبل سال خوبی رو با هم شروع کردیم ولی با یه
تفاوت زیبا! هر ساله سه نفری کنار سفره هفت سین می نشستیم ولی
امسال جمع مون چهار نفره شده بود.
موقع تحویل سال همه مشغول دعا کردن بودیم منم برا خودتو آجی نیلوفر کلی
دعا کردم و از خدایه مهربون:
سعادت، سخاوت، سربلندی، سروری، سرسبزی،
سلامتی و سرور که بهترین هفت سین زندگی
است را برای شما آرزو کردم.
امسال سال ،هم سال نهنگ و هم اژدها بود
بعد از تحویل سال، نوروز رو به هم تبریک گفتیم و بابایی به من و آجی نیلوفر
عیدی داد و بعد آماده شدیم تا برا عید دیدنی به خونه فامیل بریم.
بعد از رفتن به خونه عمو حسین(عمومامانی،دایی بابایی) و مامان بزرگ
(مامان بابایی) و عمه مژگان(عمه بزرگت) و... به سمت شوشتر حرکت
کردیم.
شوشتر که رسیدیم اولین جایی که رفتیم خونه ی عزیزجون بود، عزیزجون و
خاله زهره و خاله نرگس اول به آجی نیلوفر عیدی دادن و بعدم به تو عیدی
دادن و گفتن اینم عیدی نی نی کوچولومون
.
بعد هم به خونه بقیه فامیل رفتیم و خیلی خوش گذشت
قرار بود که تعطیلات نوروز به مسافرت بریم اما به خاطر اینکه برا تو مشکلی
پیش نیاد منصرف شدیم آخه قبل از عید اسممونو واسه رفتن به خونه خدا
اعلام کرده بودن که بعد از تعطیلات مشرف بشیم اما وقتی که با خانم دکتر
صحبت کرده بودم اجازه نداد و گفت چون جفت پایینه برامون ضرر داره.
چند روز از عید رو شوشتر موندیم و بعد اهواز اومدیم و تو خونمون یه
مهمونی خیلی بزرگ دادیم و حدود 90نفر از فامیل خونمون دعوت بودن البته
دست عزیزجون و خاله ها درد نکنه که حسابی تو زحمت افتادن
.
راستی گلم دومین مسافرت کوچولوتم تو ایام عید به آبادان رفتی، عزیزجونم که
هرجا میره برات سیسمونی میخره از آبادان هم برات چندتا لباس خرید
.
تو ایام عید هر وقت مهمانی میرفتیم و هرکی رو می دیدم اول از همه سراغ
تو رو میگرفتن و از سلامتیت جویا می شدن و می پرسیدن که بچه دختره یا
پسر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منم که می خواستم تا موقع زایمان همه سوپرایز بشن و
براشون تازگی داشته باشه می گفتم معلوم نیست و خودتون حدس بزنید!!!
بعد همه می گفتن دختره، به جز یه نفر که اونم دختر عمه ام زینب بود که
باجرات میگفت بچه پسره و اگه پسر نبود من اسم رو عوض می کنم و میزارم
ددددددددشککککککککککککککککر و منم می گفتم که باید آمار بگیریم تا ببینم
حدس چند نفرتون درسته ....
خلاصه سیزده به در روهم شوشتر موندیم و چهاردهم برگشتم اهواز. آره
عزیزکه مامان اینم خاطراته اولین نوروزته وقتی که تو دل من بودی
.