اولین ِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِشیرین کاریها و مهمانی رفـتن محمد منصور
هر کس در سه شب 13 و 14 و 15
ماه مبارک رمضان دعای مجیر را بخواند،
گناهانش آمرزیده، بیمارش شفا،غم و اندوهش
رفع،قضاء دینش برآورده، مشکلات مالیش
به فضل خدا رفع می شود.
(التماس دعا)
بالاخره با تلاش های زیاد عزیز جون
و خاله نرگس بعد از چند روز ،روز جمعه
صبح مورخ٦/٥/٩١ کلمه آقا رو نه کاملا"
واضح ولی طوری که منظور خودت رو
برسونی تکرار کردی
(قربون اون صدای نازت برم)
همون روز بعدازظهر هم وقتی تو رو رو
شکم خوابانده بودم دیدم که شروع به جلو
رفتن کردی نازنینم.
اینم دومین هنری بود که از خودت نشون دادی
هزار ماشالاه به گل پسرم.
راستی سومین شیرین کاریت این بود که :
خاله نرگس یادت داد که زبونت رو هم در بیاری
عزیز مامان ، روز جمعه (٦/٥/٩١) زن عمو اشرف
ما رو برا افطاری دعوت کرد و این اولین
مهمانی بود که تو میرفتی.
همه با هم به رستوران رفتیم و بعد از
افطاری همه با هم رفتیم خونشون و
ما رو تا سحر نگه داشت،
پسر عمو حسین (علی) که دوست داره
اونو داداش علی صدا کنی تمام اسباب بازیهاشو
آورد و جلوی تو چید که با تو بازی کنه
و همون موقع خاله زهره چندتا عکس
خیلی قشنگ ازتون گرفت...
روز شنبه بعد از ظهر باز روی شکم که
خوابیده بودی دیدم داری تلاش می کنی
که غلت بزنی و بالاخره با تلاش زیاد غلت زدی
و رو کمر خوابیدی
(آفرین صد آفرین ،هزار و سیصد آفرین به پسمل زرنگم)
روز شنبه٧/٥/٩١ مصادف بود با تولد آجی نیلوفر
که به خواسته خودش یه تولد کوچولو براش
گرفتیم (مبارکش باشه )
همون شب هم همه با هم رفتیم خونه
عمه مرضیه و تا دیر وقت اونجا بودیم
اینم دومین مهمانی فرشته زمینیمون بود.
روز یک شنبه 8 مرداد به بابایی گفتم
که برات یه نوبت دکتر بگیره چون هنوز
احساس می کردم یکم رنگت زرده .
بعد از ظهر بابایی اومد دنبالمون و رفتیم
پیش آقای دکتر اون اول تو رو وزن کرد
و گفت : وزنت ٣٨٠٠گرم شده و دور سرت
هم ٣٥ شده و بعد از چکاب کامل گفت
که جای هیچ نگرانی نیست خدارو شکر
و من از اون پرسیدم که بچه همش خوابه
و اون گفت این که خیلی خوبه ولی همیشه
اینطور نمی مونه و اینا رو براتون داره
و از چند وقت دیگه گریش شروع میشه.
دو شنبه 9 مرداد ساعت ٣٠/٨ صبح
عزیز جون و بابایی تو رو بردن بهداشت
تا آزمایش شنوایی سنجیتو انجام بدن
و بعد بابایی از همون جا جواب آزمایش
تیروئیدت رو گرفت و خدارو شکر جواب
هر دو آزمایشت خوب بود و بعد از بهداشت
برا اولین بار تو رو به آموزشگاه برد و
نیم ساعتی اونجابودین بعد اومدین خونه .
ولی امروز یکم داری بچه بدی میشی و
مرتب گریه می کنی و می خوای که
همش سر پام باشی و اگه زمین بزارمت
گریه میکنی ولی سر پام راحت میخوابی
و الانم که دارم اینارو می نویسم
سر پام راحت خوابیدی .
(حرف آقای دکتر انگار درست بود )
همون روز برا اولین بار بت قطره مولتی
ویتامین دادمو توهم چه با اشتها میخوردی...
چهارشنبه 11 مرداد: امروز دو روزی میشه
که تو یاد گرفتی شبا که میخوابی
پتو رو از رو خودت کنار میزنی و هربار
که بیدار میشم پتو رو روت میزارم
اما باز فایده نداره...
پسرم میخواد بره خدمت که مرد بشه
برای دیدن بقیه عکس ها به ادامه مطلب بروید
خوابیدن به روش قورباغه ای
گل پسرم آماده شده که اولین مهمونیشو بره
خوش بگذره نازنینم
اینم عکست تو رستوران که آجی نیلوفر گرفت
ولی گارسون اونجا دیگه اجازه نداد عکس بگیریم
داداش علی با اسباب بازیاش منتظر که زود بزرگ شی و باش بازی کنی
عزیز مامان می خواد غلت بزنه
تو می تونی تلاششششششش کن .........
یکم دیگه تلاش کن..........
هورااااااااا بالاخره موفق شدی
دیگه کجا می خوای بری نازنینم
گل پسرم پیش کیک تولد آجی نیلوفرش خوابیده
پسملم ارتشی شده
خواب عمیق بعد از حمام
لات، لات ،لاتم من
لات خوبه مرامش ،عفت تو کلامش.....
اگه میگم لاتم من فکر نکن الواتم من