اولین زمستون و سرماخوردگی محمد منصور
یه سلام گرم و با حرارت مثال آفتاب تابستان
جونم برات تعریف کنه که :
٢/١٠ روز شنبه دومین روز زمستون بود چند
روزی بود که مرتب گوشت رو می خاروندی بهمین علت
قرار شد که شب بعد از آموزشگاه بریم دکتر .
وقتی رسیدیم آقای دکتر تو رو معاینه کرد و گفت که
گوشاش هیچ مشکلی ندارن و لی چون اون
روز ٢ باری سرفه کرده بودی شربت برات نوشت
و گفت که اگه بدتر شدی اونو بهت بدم و بخوری
بعد وزنت رو اندازه گرفت
وزن: ٩٢٥٠ گرم (م___اشالاه وزنش هم خوبه )
همون شب وقتی برگشتیم خونه بعد از کمی
آجی نیلوفر منو صدا کرد و گفت :مامانی پلاک طلای
محمد منصور کجاست ؟
هر چی دنبالش گشتیم نبود که نبود و ما اینو
گذاشتیم جزء قضا و بلا
(فدای سر تو و آجی نیلوفرت)
این ماجرا گذشت تا روز دوشنبه ساعت ٣ ظهر
تو رو خوابوندم ولی ١٠ دقیقه بعد با گریه از خواب
بیدار شدی و به هیچ طریقی ساکت نمی شدی
تو که کاغذ و تلفن خیلی دوست داری اونا رو بهت
میدادیم آروم نمی شدی و فقط گریه می کردی
و با اون چشات التماس می کردی که تو بغل دیگری
(من ،بابایی و آجی نیلوفر) بری
طوری گریه می کردی که هر کی تو رو میدید دلش
برات کباب میشد و من که دیگه طاقت گریه کردن
تو رو نداشتم با تو شروع به گریه کردن کردم
خلاصه زیاد خسته ات نکنم ،بابایی زود رفت
پیش دکتری که نزدیک خونمون بود نوبت گرفت
و خانم منشی گفت که آقای دکتر ساعت ٣٠/٥ میاد
تو تا ساعت ٦ که نوبتمون شد گریه می کردی
و اصلا"ساکت نمی شدی و شیر نمی خوردی
طوری بود که دیگه صدات گرفت
پیش آقای دکتر که رفتیم بلافاصله برات آمپول
نوشت و گفت که هم گلو و هم گوشش عفونت
داره و این آمپولا رو بخرین تا براش بزنم و بعد از
زدن آمپولا تودیگه گرفتی خوابیدی
خدا خیر بده دکتر قبلی رو اگه همون شنبه برات
دارو می نوشت کارت به اینجا نمی رسید
الان دقیقا" یک هفته می گذره و خدا رو شکر
حالت بهتره و من دیگه دارو هاتو قطع کردم
ولی فردا دوباره برا چکاب میبرمت پیش دکتر تا دیگه
اینطور تکرار نشه
امروز هم تو آموزشگاه با یکی از دوستات هم عکس گرفتی
که تو ادامه مطلب عکستون رو می زارم
راستی یه حرف دیگه به حرفهایی که می گفتی
امروز اضافه شد
اونم کلمه ننننننننننننننننن بود مبارکت باشه گلم
از امروز هم کریسمس شروع شده
و سال ٢٠١٣ آغاز شده
یادتون نره ادامه مطلب منتظرتونه
قربون اون خندت بشم
دیگه پسملم خوب شده
اینم یکی از داروهاش
محمد منصور و دوستش محمد معین که ٥ ماه و ١٦ روز ازش بزرگتره
فندقم مثل خان ها نشسته