سیسمونی پر از خاطره
سلام عزیزم منو ببخش که این روزا
با تاخیر برات می نویسم :
حالا می خوام در مورد سیسمونی های
جدیدت بگم که یه سریشون مال آجی نیلوفر
و یه سریشون مال سیسمونی من بوده
به قول عزیز جون : تا ببینی چی کجا قسمتشه
بله عزیزم اینجا یه سری از عکس های
لباساتو گذاشتم و با دیدن اینا متوجه
گفتن حرف عزیز جون می شی.
لطفا"برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب سر بزنید.
این دستمال های ناز اول تو سیسمونی من و بعد آجی نیلوفر و حالا هم به تو رسیده و اون آبیه دستمال بابا منصور جون بوده
این شال گردن هم وقتی راهنمایی بودم برا درس حرفه بافتم
اینا رو هم عزیز جون برا کار عملی درس حرفه من بافت
دستکش های آجی نیلوفر که براش کوچولو شدن
بازم پیش بندهای آجی نیلوفر که اصلا" ازشون استفاده نکرد
دست عزیز جون درد نکنه که این لیف قشنگو بافته (از سیسمونی آجی نیلوفر به تو رسید)
اینم لباسهایی که عزیز جون برا مراسم عاشورا برا آجی نیلوفر دوخت
این لباسای نازو چند سال قبل از اینکه خدای مهربون تو رو تو دلم بزاره برات خریدم
مبارکت باشه گلم
این سرویس زیبا رو آجی نیلوفر اول که کوچولوبود برا خودش خرید ولی استفاده نکرد و
حالا اونا رو به تو هدیه داد
دستت درد نکنه دختر نازم
این لباسا رو هم سال ٨٢ بابایی برا آجی نیلوفر از مکه آورد ولی برا اون کوچولو بودن بازم تقدیم به تو عسلم
اینم لباسایی که تو سیسمونی من بود (چون ٢٧ سال پیش کسی سونو انجام نمی داد که ببینه بچه اش چیه به خاطر همینهم لباس دخترونه و هم پسرونه میذاشتن)حالا به تو رسیدن مبارکت باشه عزیزم
اینم که مال بچگیه خودم بود و من هم پوشیدمش و حالا تقدیم میکنم به تو نازنینم
و اینا هم لباسای آجی نیلوفر که باز موندن برا تو فندقم
قربون اون دستای کوچولوت برم (بند ناف و دستبند مشخصاتت)
این چراغ خواب زیبا رو آجی نیلوفر بهت هدیه داد
این آبمیوه گیری کوچولو هم اول مال من بعد آجی نیلوفر و حالا هم تو
یه سری از سیسمونی های آجی نیلوفر که بازم براتو مونده
اینم پرده نازت که قبلا" گفته بودم