اولین عید فطر و شوشتر رفتن محمد منصور گلی و تولد 40 روزگی
خدایا به ما توفیق ده تا از کسانی باشیم که حاصل
دسترنج یکماه ی خود را در رمضان، از این به بعد هم حفظ کنیم
آمین
خدایا! به تو پناه میبریم از چشمهایی که دوباره گمت کنند
و از دستهایی که رهایت سازند.
تو را به هر آنچه خوب است،
برای روز مبادایمان بمان که بیتو پوچ خواهیم بود.
خدایا! خوی رمضانیمان را از ما مگیر
عید فطر مبارک
قـربان هـلالت بـروم ای مـه شـوال
آورده ام از فـرط خوشـی در دو سـه تـا بـــال
ســی روز به امید وصالت سپری شد
خـم شد کمرم در رمضان همچو یکی دال
انســان از ایـــن روی بُـــود شـاد در این روز
چون باز شکم در جلــو واوسـت به دنبال
وقت نماز عید فطر از اول آفتاب روز عید است تا ظهر. در عید فطر مستحب است بعد از بلند شدن آفتاب افطار کنند و زکات فطره را هم بدهند و بعد از آن نماز عید را بخوانند.
نماز عید فطر دو رکعت است که در رکعت اول بعد از خواندن حمد و سوره باید پنج تکبیر بگوید، و بعد از هر تکبیر یک قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تکبیری بگوید و به رکوع رود و دو سجده بجا آورد و برخیزد، و در رکعت دوم چهار مرتبه تکبیر بگوید و بعد از هر تکبیر قنوت بخواند و تکبیر پنجم را بگوید و به رکوع رود و بعد از رکوع دو سجده کند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.
روز شنبه 28/5 ،یک روز قبل از عید فطر
رفتیم شوشتر و این اولین باری بود
که بعد از تولدت می رفتی شوشتر .
ساعت 4 عصر بود که رسیدیم و در
خونه ،عزیز جون همراه با مرغ و اسفند
منتظر تو نازنین بود.
بعد بابایی مرغ رو جلوی پای تو کشت
و ما وارد خونه شدیم اون شب
برا افطار خونه دایی محمد (دایی مامانی)
جشن 40 روزگیت رو گرفتیم
(مبارکت باشه پشمکم )
این بار برعکس یک ماهگیت 3 روز جلوتر جشن گرفتیم
ساعت 12 شب بود که عید اعلام
شد (عیدت مبارک باشه نازنینم ) و همه
به هم دیگه عیدو تبریک گفتند و بعد بابا بزرگ
من بهمون عیدی داد که دستش درد نکنه
فردای اون روز ،یکشنبه 29/5 ،زکات فطریه رو
بعد از دست به دست دادن کنار گذاشتیم
اینم اولین زکات تو بود گلم بعد ما برا
عید مبارکی خونه یه سری از فامیل رفتیم
و بعدازظهر اون روز عمه عزیزجون و
دختراش به خاطر تو خونه عزیز جون
اومدن و بهت کادو دادن
روز دوشنبه هم عمو احمد (عموی مامانی )
تماس گرفت و گفت که با دختراش میان
و اونا هم برات کادو آوردن که
دست همگی درد نکنه
روز 40ام یعنی سه شنبه هم عزیز جون
تو رو حموم داد و یه سری عکسای
زیبا هم گرفتی
و بعد از ظهر اون روز اومدیم اهواز
ادامه مطلب یادتون نره...........
هوووورراااااااااااا بالاخره می خوام برم شوشتر .....
زود باشین بریم دیگه من دلم برا عزیز جون تنگ شده...
دست عزیز جون درد نکنه که مرغ خرید و داد بابایی جلو پام بکشه
هانیه خانم دختر دایی محمد
من خجالت می کشمهمش پیش دخترا منو میزارین و عکس می گیرین
زود باشین عکستونو بگیرین
خوب چه خبرها دختر دایی مامانی ؟؟؟؟
بابا بزرگ مامانی و محمد منصور
چون بابابزرگم اصلا" بچه این سنی نمی گیره محمد منصور رو گذاشتیم کنارش
اینم اولین عیدی فندقم ....
واااای عیدی
دستت بی بلا بابابزرگ
اینم از سوتی شیرینی فروش.......
نوشتن رو کیکو نگاه کنید
این برا چیه دیگه...
وااای بازم کیک؟؟؟؟/؟؟
من دیگه خوابم میاد ........
مامان قربون اون خوابیدنت بشه
بفرمایی اینم زکات فطریه ی من
این مجسمه های نازو من به عزیز جونم برا روز مادر قبلا" دادم......
ببینید من چه ناز خوابیدم ..
اگه اینطوری نخوابم ،خوابم نمی بره
تا موهام بهم نریختن عکس بگیرید""""""""
دستبندمو ببینید چه نازه ....
اینو عزیز جون بهم داده******
نگاه کنید پستونکم بزرگتر از خودمه
به به خستگیم دراومد....
عزیز جون دستت بی بلا
بغل بغل منو بغل کنید////////
این لباسم یادگاری خاله زهرمه، قشنگه ؟؟؟؟؟؟؟
بوووووووس برا عزیزجون خودم که منو حموم کرد
من یکم می خوابم تا شما آماده شین که بریم عید مبارکی
من امروز 40 روزم شد
ببینید من چشم بسته هم می تونم گردنمو بگیرم
دیدین تونستم .......
من خودم می تونم تنها بشینم.....
چه خرس نازی دارم
وااای گربه رو نگاه ......
گربه میگه میو میو میو...
بعد از کلی عکس گرفتن گل پسرم تو بغل باباش خواب رفت
در کمال آرامش نازنینم خوابیده
خوابهای خوش ببینی نفسم
مامان قربون اون جای واکسن ب ث ژ بره