نفس مامان محمد منصورنفس مامان محمد منصور، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

تقدیم به دومین ستاره درخشان زندگی ما

ختنه شدن گل پسرم

سلام عزیزم ببخشید که با تاخیر برات می نویسم روز پنجشنبه بابایی پیش آقای دکتر برای ختنه کردنت نوبت گرفت و قرار شد که روز  شنبه ساعت 8 شب بریم مطب بازم عزیز جون روز جمعه تو رو حموم کرد  و سومین غسل جمعه رو هم برات انجام داد روز شنبه ظهر دایی رضا و دایی محمد  و بابا بزرگ (دایی ها و پدر بزرگ مامانی)  از شوشتر برا دیدن تو اومدن  (چون دایی رضا چین بود و بهمین خاطر همه منتظرش بودن تا بیاد بعد بیان )  و تا روز یکشنبه صبح خونمون موندن  و به تو هم پول هدیه دادان (دستشون درد نکنه) شنبه ساعت 8 عصر هم تو رو بر...
17 مرداد 1391

اولین ِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِشیرین کاریها و مهمانی رفـتن محمد منصور

هر کس در سه شب 13 و 14 و 15 ماه مبارک رمضان دعای مجیر را بخواند،  گناهانش آ مرزیده، بیمارش شفا، غم و اندوهش رفع، قضاء دینش برآورده، مشکلات مالیش  به فضل خدا رفع می شود. (التماس دعا)                                   ...
13 مرداد 1391

عکسهایی از تولد تا 14 روزگی محمد منصور جونم

   بازم ورزش صبح گاهی ١،٢،٣ زنگ مدرسه      اینم یه نوع جدید خوابیدن و فکر کردنه دیگه    فدای اون نگاه کردنت بشه مامان   اینم کاردستی آجی نیلوفر که رو موهات انجام داده    بازم تو خواب داری دستو پاتو تکون میدی      پسملم خواب میبینه که رفته راهپیمایی مرگ بر دشمن ...     شیرینم این نوع خوابیدنو  از آجی نیلوفر به ارث برده   فدات شم که لباساتو با لباسهای عروسک آجی نیلوفر عوض کردی    ...
7 مرداد 1391

جشن 10 روزگی محمد منصور جون:

بازم یه سلام تر و تازه دیگه به پسمل عزیز تر از جونم دیروز یکشنبه مورخ ١/٥/٩١ دهمین روزی  بود که تو پا به این زندگی پر از عشق ما گذاشتی و اگر سر وقت خود به دنیا آمده بودی  یعنی اولین روز زندگی تو گل زیبایم بود . ولی خدا رو شکر که تو با این عجله ای که داشتی زودتر به این کره خاکی پا  گذاشتی تا تو را هر چه زودتر در آغوش گرممون نوازش کنیم . ١٠ روزگیت مبارک باشه خوشمله مامان دیروز بابا علی به خاطر وجود تو در زندگی  عشقولانمون یه جشن کوچولو گرفت  و عمو حسین اینا ، عزیزجو...
5 مرداد 1391

دعای هر روزماه رمضان و یه سری اس مس

  قال الله تبارك و تعالى: يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون. خداوند تبارك و تعالى م ي ‏فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد روزه بر شما نوشته (واجب) شد، چنانكه بر آنان كه پيش از شما بوده‏اند واجب شده بود باشد كه پرهيزگار شويد. سوره بقره آيه 183     رمضان اسمى از اسماء الهى مى‏باشد و نبایست‏به تنهائى ذکر کرد مثلا بگوئیم، رمضان آمد یا رفت، بلکه باید گفت ماه رمضان آمد، یعنى ماه را باید به اسم اضافه نمود، در این رابطه به سخنان حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) توجه کنید. امام محمد...
3 مرداد 1391

نام گذاری نی نی گل

وقتی که متوجه شدیم که خدای مهربون تو رو تو دلم گذاشته منو باباعلی یه اسم دختر  و یه اسم پسر انتخاب کردیم . قرار بود اگه دختر بودی اسمتو آترین و اگه پسر بودی منصور بزاریم. میدونی چرا منصور ؟ چون اسم بابای من منصور بود و برای اینکه همیشه اونو یاد کنیم و عزیزجون هم از زمان آجی نیلوفر دوست داشت اگه پسر بود اونو منصور بذاریم ولی برای تو ،گذاشت به انتخاب خودمون  و ما هم همون منصور رو انتخاب کردیم. تو روضه خونی که داشتیم ،ملایی که برامون روضه می خوند وقتی مشکل منو فهمید گفت که تو بچه رو به 12 امام بسپر  و ایشالاه هیچ مش...
31 تير 1391

اتفاقات اولیه در تیر

جمعه 23 تیر:  وقتی بیمارستان بودیم برا  اولین بار خندیدی و بابایی سریع ازت  عکس گرفت.... دوشنبه 26  تیر: من و بابایی و عزیزجون تو رو بردیم بیمارستان نفت تا واکسن ب.ث.ژ بزنی، عصر همون  روزم عزیزجون و خاله نرگس  تو رو بردن پیش دکتر تا چکاب شی و دکتر گفت خدا رو شکر سالمه سالمه... سه شنبه 27 تیر: دوباره من و بابایی  و عزیزجون تو رو بردیم بهداشت  تا بهداشتی بشی، وزنت شده  بود 3200گرم یعنی 280گرم وزن کم کرده  بودی من نگران شدم ...
31 تير 1391

معرفی

                                                                                                         سلام  . . .     سلام ...
30 تير 1391

زمینی شدن دومین فرشته زندگیمون

در تاریخ 23 تیر 91 در ساعت 9 صبح به اتاق عمل رفتم و اونجا همه داشتند آماده میشدن و ساعت 30/9 بود  که عمل شروع شد و آقای دکتر گفت >www.kalfaz.blogfa.com چون بچه داره زودتر  از موعد بدنیا میاد بی هوشی برا بچه ضرر داره و اونو بی حال میکنه ولی بی حسی براش مشکلی نداره و منم قبول کردم بی حس شم. بعد از کمی خانم دکتر گفت  ایشالا که بچه رو به سلامتی  دنیا میاری و هیچ ترسی نداره،  تا داشت این حرفو میزد یه دفعه صدایه بریده بریده گریه نوزادی رو شنیدم اول فکر کردم صدا یه بچه دیگس که تازه متول...
30 تير 1391

عجله تو برای پا گذاشتن تو این کره خاکی

روز چهارشنبه 21 تیر 91 من و بابایی و آجی نیلوفر باهم رفتیم بازار و به سلیقه  بابایی برا اتاق نازت پرده خریدیم.                                                           اول قرار بود اونا را مامان جون بدوزه اما  چون این هفته  نمی خواستیم بریم شوشتر تصمیم گرفتیم خودمون  اونا رو ...
28 تير 1391